ظریف در شورای روابط خارجی امریکا: ظهوری کمسابقه از غربگرایی جریان چپ و راست مدرن در عرصهی سیاست رسمی کشور
بسم الله النّور
غربزدگی و غربگرایی تاریخی جریان چپ و راست مدرن در دولت آقای روحانی به ظهور و بروزی بی سابقه رسیده است. این رویکرد در شکل مذهبی و «روحانی» آن بر این تصور عجیب استوار شده است که جمهوری اسلامی میتواند در عین 1) اسلامی بودن 2) مستقل بودن و در یک کلام جمهوری اسلامی بودن و ماندن، با غرب روابط حسنه و همکاری های اقتصادی گسترده داشته باشد و تبعا به طور کامل در نظام جهانی ادغام شود. اما بطلان این تصور آن چنان واضح است که انسان را به تعجب وا می دارد که چگونه کسی میتواند به چنین ایده متناقضی باور داشته باشد. به هر روی این توهم متناقض که حاصلی جز بازگشت کشور به شرایط طاغوت پهلوی از طریق گسترش و تحکیم بیشتر غرب زدگی در شکل سیاسی، اقتصادی و ساختاری آن در امور کشور ما ندارد بسان بختکی بر اندیشه و عمل جمعی از رهبران و نخبگان حتی «انقلابی» و «روحانی» ما و به طور مشخص تمام دولت های «روحانی» بعد از جنگ چسبیده است.
عجیب است که با وجود مبانی قرآنی نفی سبیل از کفار در دین اسلام، و بر این مبنا تأکیدات امام راحل بر مبارزه برای نابودی استکبار و سرمایه داری، و تأکید بر نیل به استقلال همه جانبه (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) کشور و انعکاس این آرمان ها در بند بند قانون اساسی ما، و حتی با وجود تذکرات مکرر این اصول به وسیله فرمانده کل قوا نائب الأمام خامنه ای چنین تفکر خطرناکی همچنان بعد از 25 سال با جدیت استمرار یافته است!!
اخیرا در یک تجلی کمسابقه از ظهور چنین رویکردی در عرصه سیاست خارجی، دکتر محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشور در دیدار با شورای روابط خارجی امریکا (مغز متفکر دولت در سایهی بانکداران و سرمایهداران امریکایی همچون دیوید راکفلر و مسئول تنظیم بخش عمده سیاست های داخلی و خارجی شیطان بزرگ) اعضای این شورا را با بیاناتی هم صریح و هم کنایی از انتخاب مجدد یک رهبر استقلالگرا و عدالت خواه مثل آقای احمدی نژاد ترساند و از آنها خواست تا با غنیمت شمردن فرصت مذاکره (که تاکنون حاصلی جز مخدوش شدن استقلال و حاکمیت صنعتی کشور نداشته است) نگذارند فرصت جدیدی برای به قدرت رسیدن این تفکر در عرصه سیاسی کشور به وجود آید. این به قول مقاله دکتر عبدالرضا داوری با همین موضوع، یعنی عملا به رسمیت شمردن و تقویت اهرم امریکا در مناسبت داخلی ایران! در واقع این همان همگرایی عملی بین جریان تجدیدنظر طلب و نظام سلطه است که بسیار پیشتر از این نیز در دورهی اصلاحات در بیان جورج بوش رئیس جمهور سابق امریکا مبنی بر این که «اصلاح طلبان در ایران بهترین دوستان ما هستند» تجلی یافته بود و ظاهرا امروز چنین همگرایی بین امریکا و جریان چپ و راست مدرن با قرار گرفتن دکتر ظریف در منصب سیاسی خارجی کم کم به گفتمانی دو سویه و صریح تبدیل می شود!
در ادامه مطالعة مقالة انتقادی دکتر داوری اقتصاددان عدالت خواه، مدیر مسئول نشریه «بررسی های اقتصادی» و مشاور رسانه ای آقای احمدی نژاد را بر این پدیدهی نامیمون از سایت دولت بهار توصیه میکنم: اهرم امریکایی در سیاست ایرانی
پینوشت (15 مهر ماه، ساعت 18:35): مطلب روشنگرانهی دیگری از دکتر داوری که زیربنای تئوریک و آثار عملی رویکرد اقتصادی غربگرای دولت را افشاء میکند: داروینیسم و کمپرادوریسم در پوشش اعتدال
پینوشت (1 مهر ماه، ساعت 10:40):
یکی از دوستان به طور شخصی سؤالی اعتراضی مطرح کردند مبنی
بر این که «ایران نباید با غرب همکاری اقتصادی گسترده داشته باشد؟!»
برای پاسخ به این اشکال بررسی ویژگی های ذاتی نظام اقتصاد بین الملل در تاریخ اقتصاد سیاسی حائز اهمیت است:
1. نظام اقتصادی حاکم بر دنیا به خصوص غرب تحت عملکرد بازیگرانی است که کاملا متأثر از انگیزه کسب سود هستند. رسیدن به سود حداکثری یگانه عامل محرک اقتصاد بین المللی است. وقتی سود مادی هدف نهایی شد بدیهی است که حلال و حرام و حقوق دیگر انسان ها نادیده گرفته می شود. لذا ربا و استثمار و جنگ و اشغال گری برای دستیابی انحصاری به تمام منابع کره زمین شایع می شود چنان که هست.
2. تجربه کشورهای جهان سوم از «همکاری اقتصادی با غرب» نیز مؤید همین مطلب است. تمام بحث های شبه کارشناسی که در مورد ضرورت «جذب سرمایه گذاری خارجی»، «تعامل و همکاری اقتصادی» با غرب و ... می شنوید از لحاظ تاریخی در همه کشورها تقریبا بدون أستثناء منجر به شکلگیری روابط اقتصادی استعماری و ناعادلانه بین کشورهای مرکز (سرمایه داری) و کشور های پیرامونی (جهان سوم) شده است به طوری که کشورهای دسته اول در عرصه فناوری ها و صنایع برتر دنیا انحصار ایجاد کردهاند و اجازه نمیدهند کشورهای جهان سوم در این زمینه رقیب اقتصادی آنها شوند (چنان که در جنجال هستهای غرب علیه فناوری بومی هستهای ما شاهد هستید) لذا تنها نوع توسعه برای کشورهای جهان سوم، توسعه با اتکاء به فناوریها و صنایع خارجی که در انحصار شرکتهای خارجی است میباشد که طی قراردادهایی که شرایط آن همیشه به نفع طرف خارجی است (شرایط قراردادهای نفتی در دورهی پهلوی و بعد از جنگ را بررسی کنید) عملا منجر به مسلط شدن و بهرهکشی این شرکتها از منابع اقتصادی آن کشور میشود. کشورهای جهان سوم تنها در عرصه تولید و صدور مواد خام به کشورهای صنعتی که آنها را به کالاهای نهایی تبدیل میکنند میتوانند به نیرو و استعداد خود تکیه کنند که این هم در واقع همان تحکیم روابط نظام ظالمانه اقتصادی دنیا است. در نهایت کشورهای جهان سوم مصرف کننده تولیدات غرب باقی میمانند که یا در قالب واردات کالاها صورت میگیرد و یا در شرایط توسعه وابسته (یعنی فعالیت شرکتهای خارجی در کشور به اسم سرمایه گذاری خارجی).
لذا تمام رهبران کشورهای جهان سوم که بخواهند این نظام ظالمانه را نفی و توسعه درون زا و مستقل از نظام اقتصادی بین الملل را دنبال کنند به اسم «کمونیست» یا «مرتجع» یا «دیکتاتور» یا «مخالف بازار آزاد» یا «پوپولیست» یا و ... ساقط می شوند. نمونهها از این دست زیاد است از مصدق و آلنده بگیرید تا امام خمینی و احمدی نژاد و هوگو چاوز که همگی با همین برچسبها توسط دستگاه تبلیغاتی نظام اقتصادی غرب و عوامل آن در این کشورهای جهان سوم مورد هجمه قرار گرفتند و بعضی از نیز قربانی کودتا یا براندازی نرم فرهنگی شدند.
در تحلیل نهایی، مضحک است که فکر کنیم در شرایط روابط وابستگی اقتصادی میتوان
استقلال سیاسی و فرهنگی هیچ کشوری را حفظ کرد! اگر شاه و اردوغان و سعودیها
توانستند بین روابط عمیق اقتصادی با نظام سلطه و استقلال سیاسی و فرهنگی کشور خود جمع
کنند ما هم میتوانیم! اما این تصور مضحک در تمام سه دولت «روحانی» کشور برقرار
بوده و حتی تعیین و اعلام جزئیات اقتصاد درونزا توسط امام خامنهای نیز تأثیری در
تغییر رویکرد این آقایان که مدعی تبعیت از ولی فقیه هستند ندارد.